چند وقت پیش برای مسابقات اتومبیل رانی رفته بودم و من راننده بودم. مسابقه قرار بود در 25 دور از یک پیست سخت برگزار شود. به شدت توجه داشتم و مشغول گاز دادن بودن که متوجه شدم آمپر بنزینم پایین آمده... سریع به بخش تعمیرات رفتم تا سوخت گیری کنم و بادی به لاستیک ها بزنم. ولی هیچکس در بخش تعمیرات منتظر من نبود!! چند باری داد زدم ولی کسی نیامد. مجبور شدم برای اینکه بازنده نباشم راه افتادم. همش استرس آمپر بنزین را داشتم تا اینکه ماشین چند باری پت پت کرد و وسط پیست مسابقه ماشینم خاموش شد... همه از من جلو زدند و البته بودند چندتایی که وضعیت من را داشتند... مدتی گذشت...
دور بعدی مسابقات را شروع کردیم. اینبار یک نکته را فهمیدم. وقتی به بخش تعمیرات میرفتم سریع پیاده میشدم و صندوق عقب را بالا میزدم و دبه بیست لیتری بنزین را برمیداشتم و در باک خالی میکردم و باد لاستیک ها را نگاه میکردم... حالا دیگر بازنده نبودم... هرچند که اول هم نشدم...
داستان قشنگی بود نه؟ حماسی و زیبا. داستان فوق حکایت خیلی از نسل هزاره هایی که به پیست مسابقه ای ناشناخته هدایت میشن و بعد، کسی نیست بهشون سوخت و انرژی و باطری و برق برسونه. خودتون میمونید و خودتون.
یادتون نره، اگر رفتید دانشگاه، اگر رفتید سرکار، اگر رفتید خدمت، روی هیچکس حساب نکنید.همه اولش میان میگن اوه! ما هستیم. ما کمکتیم. کمک فکری میدیم. با کسی لازم شد صحبت میکنیم. میاییم میریم و الی آخر ولی تهش، خودت هستی و خودت.
نسل هزاره این رو بدون نسل قبل از تو عادت کرده سختی بکشه و دلیلی نمیبینه که تو بخوای آسایش کامل داشته باشی. اون میخواد تو برخی چیزها را حداقل تجربه کنی و تلاش بر این هست. چه در محیط کار باشی، چه در محیط درس و دانشگاه و چه در محیط خانواده. یادت نره تنها کسی که میتونه ذهنت رو آرروم کنه، خودت هستی.
به قول کاپیتان پرایس: تو، خودتی و خودت. هرکاری برای زنده موندن انجام بده.
نسل هزاره واقعی باشی میفهمی جمله بالا رو کی گفته، چرا گفته و البته تهش چی میشه...
امید اشکانی